Top

Raw

2016

کارگردان : Julia Ducournau

نویسنده : Julia Ducournau

بازیگران : Garance Marillier, Ella Rumpf, Rabah Nait Oufella

خلاصه داستان : فیلم روایتگر زندگی گیاهخوار جوانی است که کم‌کم تبدیل به یک آدم‌خوار می‌شود و ...

 





چه چیزی باعث می‌شود که یک فیلم بعنوان یک فیلم ژانر وحشت در ذهن‌ مخاطب بیادماندنی شود؟ در طول تاریخ سینما فیلم‌های زیادی بعنوان فیلم وحشت به مخاطبان معرفی شده‌اند. اکثر آنان در طول زمان عنصر وحشت خود را از دست داده‌اند، اما همچنان بعنوان قله‌های تاریخ سینما از آنان یاد می‌شود. فیلم‌هایی مانند «وحشت دراکولا»، «جن‌گیر»، «نقاب مرگ سرخ» و «مگس» در زمانی که اکران شدند بعنوان ترسناک‌ترین تجربه‌های مخاطبان زمان خود معرفی شدند، اما در حال حاضر نیز با وجود آنکه شاید اکثر مخاطبان دیگر از این فیلم‌ها نترسند اما همچنان آنان را تماشا می‌کنند. آن‌چه که باعث می‌شود این فیلم‌ها در ذهن باقی بماند ترس آن‌ها نیست، بلکه فضاسازی و داستان است. یک فیلم وحشت برای آن‌که بتواند در تاریخ سینما ماندگار شود ابتدا باید یک فیلم خوب باشد و سپس یک فیلم ترسناک.

raw.3

شاید بزرگ‌ترین مشکل فیلم، نبود اطلاعات نباشد؛ بلکه عدم وجود منطق درست برای گذر از یک صحنه به صحنه‌ی دیگر باشد

در دهه‌ی ۷۰، قوانین سانسور سینمای آمریکا تا حد زیادی کنار رفت و به کارگردانان اجازه داده شد که تمام آن‌چه که می‌خواهند را بر روی پرده سینما نمایش دهند. بنابراین فیلم‌سازانی که تا پیش از این باید برای کوچک‌ترین صحنه خونریزی یا جنسی از اکران فیلم خود جلوگیری می‌کردند، حال اجازه داشتند تا جایی که می‌توانند این دو عنصر را به کار گیرند؛ بنابراین ژانری در سینما متولد شد که هدف اصلی آن استفاده از این دو عنصر بیش از حد انتظار بود: اسلشر. فیلم‌های اسلشر (به جز چند استثناء) معمولاً داستان‌های جذابی نداشتند و هدفشان بیشتر نمایش خونریزی فراتر از هر آن‌چیزی بود که مخاطب تجربه کرده بود. در این میان فیلم‌های مانند «هالووین»، «قتل‌عام اره‌برقی تگزاس» و «کابوس در خیابان الم» تلاش کردند که با گفتن یک داستان مستحکم و ایجاد صحنه‌های خلاقانه خود را از این موج کنار بکشند و تا حد زیادی نیز موفق بودند، ولی اکثر اسلشرها با خونریزی‌های بدون دلیل و صحنه‌های خشن بدو‌ن منطق مخاطب خود را به پای پرده‌های سینما می‌کشاندند.

در سال ۲۰۱۶، جولیا دوکورناو فیلمی به نام «خام» را در جشنواره کن نمایش داد. داستان فیلم یک دختر گیاهخوار را دنبال می‌کند که پس از ورود به دانشگاه به اجبار خواهرش گوشت خام حیوان را امتحان می‌کند و این یک روند تخریبی را برای او به همراه دارد که در انتها او را تبدیل به یک آدمخوار می‌کند. داستان فیلم داستان بسیار ساده‌ای است که در آن مخاطب با یک شخصیت و روندی که در انتها او را تخریب می‌کند همراه می‌شود؛ اما دوکورناو که تلاش داشته فیلم را مهم‌تر و جذاب‌تر از چیزی که هست نمایش بدهد، بدون دلیل داستان را پیچیده‌تر نمایش می‌دهد. اطلاعاتی که برای فهمیدن شخصیت‌ها و اعمال آنان لازم است در طول فیلم گفته نمی‌شود و سپس در انتهای فیلم در طول پنج دقیقه تمامی اطلاعات به مخاطب داده می‌شود که باعث می‌شود نه تنها مخاطب در طول فیلم نتواند با شخصیت‌ها ارتباط برقرار کند، بلکه در انتها نیز به دلیل حجم اطلاعات نتواند آنان را به خوبی هضم کند.

اما شاید بزرگ‌ترین مشکل فیلم، نبود اطلاعات نباشد؛ بلکه عدم وجود منطق درست برای گذر از یک صحنه به صحنه‌ی دیگر باشد. صحنه‌های فیلم بدون هیچ کمکی به فضاسازی یا داستان تنها بهانه‌ای برای نمایش خشونت هستند، اتفاقی که در فیلم‌های اسلشر استاندارد به وفور یافت می‌شود، اما در اکثر فیلم‌های اسلشر صحنه‌ها توسط یک خط باریک داستانی به یکدیگر متصل می‌شوند. اما در خام داستان پشت نقابی که آن‌ را «هنرمندی» نامیده است پنهان می‌شود تا از دادن این خط باریک داستانی اجتناب کند و بنابراین مخاطب تنها شاهد وقوع صحنه‌های خشن پشت سر هم است که در ابتدا امکان دارد حال او را منقلب کند اما در نهایت به هیچ نتیجه‌ی درستی نمی‌رسد.

raw.2

فیلم در جاهایی که قرار است داستان رو جلو ببرد از نماهایی استفاده می‌کند که بدون دلیل توجه را از شخصیت دور می‌کنند و مخاطب را متوجه حضور دوربین می‌کند

با این‌حال، فیلم از جلوه‌های ویژه خوبی برخوردار است. صحنه‌های خشن فیلم با دقت خوبی طراحی شده است و بنابراین تا حد زیادی باورپذیر بنظر می‌رسد، و این دقت تا جایی جلو رفته است که دوربین و تدوین فیلم برای این صحنه‌ها طراحی شده است. زمانی که اتفاقی خشن یا خونریزی در صحنه وجود ندارد، دوربین فیلم بنظر سردرگم می‌رسد. نماهای خشن فیلم تا حد زیادی جذاب هستند و می‌توانند که مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهند، اما فیلم در جاهایی که قرار است داستان رو جلو ببرد از نماهایی استفاده می‌کند که بدون دلیل توجه را از شخصیت دور می‌کنند و مخاطب را متوجه حضور دوربین می‌کند. اتفاقی که در بسیاری از فیلم‌ها امکان دارد که بخشی از استایل باشد، اما در این فیلم به دلیل وجود نداشتن یک داستان دقیق یا استفاده نکردن از همین نماها در صحنه‌های خشن باعث شده که مخاطب بتواند به راحتی بین این دو تکنیک تفاوت قائل شود.

در نهایت باید گفت که بر اساس ادعای فیلم، خام یک فیلم هنری نیست. خام یک اسلشر است، و حتی در زمینه‌ی اسلشر بودن نیز نمی‌تواند جزو اسلشرهای خوب باشد. صحنه‌های خشن فیلم در لحظه حال مخاطب را منقلب می‌کند اما با گذشت چند ثانیه به دلیل آن‌که در داستان هیچ تاثیری ندارد و تنها برای خشن بودن ساخته شده به همان سرعت که مخاطب را منقلب کرده از یاد مخاطب می‌رود. داستان فیلم نیز تنها مجموعه‌ای از سکانس‌های بدون منطق است که به دلیل ترس دوکورناو از مخاطب و تلاش برای جذاب نشان دادن فیلم، اطلاعات به درستی در آن پخش نشده. در نهایت باید گفت که خام فیلمی است که مانند هزاران اسلشر دهه ۷۰ و دهه ۸۰ میلادی، در زمان خود به مخاطب تصاویری داده که فیلم‌های دیگری شاید نداده باشند، اما برای آن‌که بتواند در ذهن بماند، بسیار ضعیف ظاهر شده. در سال‌های آینده شاید فیلمی بتواند با استفاده از موضوع خام و تکنیک‌هایش یک داستان مستحکم به مخاطب عرضه کند، اما آن‌چه از خام در یادها باقی خواهد ماند یک فیلم با مقدار زیادی خونریزی است.