وقتی صحبت از فیلمهایی در ژانر ضد جنگ در دل حماسی بودن فیلم میشود . باید منتظر لحظات ناب و به یاد ماندنی و دراماتیک بود . یکی از این دلایل پرداختن به خاطرات یک سرباز به نام “دزموند داس” میباشد که از دل واقعیت آمده و از تخیلات نویسنده نیست . “ستیغ ارهای” بر اساس خاطرات گفته شده دزمون داس در جنگ جهانی دوم روایت میشود و یکی از مسایلی که تا آخر فیلم دزموند بر عقاید و اصولی که برای خود دارد میایستد و به آنها ثابت میکند میشود بدون سلاح هم جنگید و این، همراهش به مسخره گرفتن توسط برخی از اطرافیانش میشود.
کارگردان فیلم مل گیبسون از همان صحنه اول فیلم به ما میگوید که میخواهد کدام چهره از جنگ را نشان دهد و آن ضدجنگ و تاثیرات بد جنگ بر روی افراد است . در یکی از صحنههای فیلم که کودکی دزموند را نشان میدهد. اصلی ترین جرقه فیلم در اینجا اتفاق میافتد طوری که وقتی، داس، مشغول بازی با برادر خود است به طور اتفاقی ضربهای بر سر برادر خود میزند و با عصابانیت پدر خود همراه میشود و بعد که داخل خانه به تابلویی که تصویری “هابیل و قابیل” را نشان میدهد، را میبیند، به خود میگوبد میتوانستم با این کار باعث مردن برادر خود شوم و حرف هایی که مادر کاتولیک خود در رایطه با عواقب این کار میزند، انگار بمبی است که درون دزمند منفجر میشود و این مسِیله میشود پایه گذار فیلم و در سنی که تصمیم میگیرد به عنوان پزشک در جنگ شرکت کند شکل میگیرد که این اتقاق بیربط با عاشق شدنش با دختر پرستار نیست.
اگر بخواهیم چند نکته از فیلم را بازگو کنیم؛ یقینا اولین آن، “شجاعت” میباشد که همه فیلمهای حماسی را در بر میگیرد اما در این فیلم (Hacksaw Ridge) به صورت دیگری نشان داده میشود که آن شجاعت بر پایه اعتقاد است نه احساسات. نکته دیگر فیلم “قضاوت” است که پایه گذار بسیاری از حنجارهای جامع است و از پر رنگ ترین شخصیت در این فیلم “اسموتی”، به نمایش گذاشته میشود، که با مسخره کردن سربازی که به تازگی وارد آنجا شده شکل میگیرد و این کاملا در زمان سپری شده فیلم عوض میشود و این دزموند است که با کارهایی که برای همرزمهای خود انجام میدهد شجاعت را به دوستانش نشان و یاد میدهد. نقش پدر هم در این فیلم تاثر مستقیمی برداستان دارد. در صحنههایی که دزموند به خاطر سرپیچی کردن از دستور مافوق خود به دادگاه نظامی احضار میشود این پدرِ دزموند است که با نامهای به دست وارد دادگاه نظامی میشود و آن را به سرهنگی که مسئول پرونده میدهد و تاثیری که آن نامه بر روند دادگاه و پرونده دارد و این قضیه با بخشش مافوق دزموند همراه میشود.
یکی از تاثیرگذارترین سکانس های فیلم صحنه ای است که دزموند داس به تنهایی باعث نجات هفتاد و پنج (۷۵) نفر از همرزمهای خود میشود. دیگر سکانسی که نمیشود به سادگی از آن گذشت، لحظه دعا کردن دزموتد برای سربازانی است میخواهند به بالای تپه بروند و نکتهای که اهمیت دارد، آن است که، واکنش سربازها در دو نقطه از فیلم است؛ یک، اول فیلم که با ترس و از روی اجبار پا به میدان جنگ میگذارند اما در اواخر فیلم، ترس و اجبار جای خود را به بی باکی و و امید، که این اتفاق علتاش سرباز وفدار یعنی “دزموند داس” میباشد. در آخر نگاهی به فیم قبلی کارگردان (میل گیبسون) که یه دهه از ساختش گذشته بود میاندازیم. فیلم “Apocalipto” تاکیدش بر شجاعت و بیباکی میباشد و این امر در فیلم جدیدش (Hacksaw Ridge) نیز دیده میشود. در آخر با این دیالوگ از فیلم، نوشته را به پایان میرسانم : در صلح پسران پدرانشان را به خاک میسپارند، در جنگ پدران پسران را.